نویسنده: گای بایتن
مترجم: مجتبی رفیعیان




 


ساحل جنوبی (1): نمادی از اجتماع متخاصم

تلاش‌های نوسازی در ساحل جنوبی، نمونه‌ای از تضادهای اساسی هستند كه طرح‌های توسعه‌ی لندن در سده‌ی بیستم از آن عبور كرده‌اند. طرح‌های پیشنهادی برای ساحل جنوبی همیشه در جست و جوی تعادلی غیرممكن بین منافع محلی ساكنان و منافع جهانی جریان سرمایه، پول، گردشگری و فرهنگ بین المللی لندن بوده‌اند. ساحل جنوبی یكی از میدانهای اصلی جنگ لندن و جایی است كه در آن بحران لندن نمود پیدا كرده است و آینده‌ی آن از نو خلق می‌شود. در چند دهه‌ی گذشته، برخورد منافع بین پیمان كاران شركتی كه در جست و جوی سود توسعه هستند و شهروندانی كه به دنبال خانه‌های با قیمت مناسب می‌گردند، پیروزی‌های بزرگ و شكست‌های عمده‌ای را سبب شده است. ساحل جنوبی، نقطه‌ی مرزی است كه دو منطقه‌ی شمال و جنوب لندن به هم می‌رسند و محل درگیری بر سر مالكیت، كنترل و تصمیم گیری بر كاربری اراضی محلی و در نهایت "حق" دسترسی به مركز لندن بوده است.
این مقاله به بحث درباره‌ی این موضوع خواهد پرداخت كه ساحل جنوبی اصولاً یك محل كلیدی در لندن است، در این صورت می‌توان ظهور "نوسازی پساسیاسی" (2) را در آن مشاهده و تحلیل كرد. همسو با افرادی مانند رانسیر، موف، بادیو و سیونگدو می‌توان چنین استدلال كرد كه "مشی سیاسی" از تلاش‌های نوسازی شهری بیرون رانده شده و در حال حاضر خط سیاسی نوسازی در ساحل جنوبی از راه طیفی از "تاكتیك‌های نوسازی پساسیاسی" سیاست زدایی شده است. این استدلال در سه مرحله كنكاش خواهد شد. نخست به طور خلاصه تاریخچه مبارزات كویین استریت دهه‌ی 70 و 80 كه ظهور "یك جامعه‌ی متخاصم" در ساحل جنوبی و یك لحظه (نادر) از "سیاست نوسازی همه جانبه و تمام عیار" در لندن درون آن مشاهده می‌شود، بررسی خواهد شد. دوم، به طور مختصر به توصیف نحوه‌ی ادغام اجتماعی در درون یك مشاركت تجاری و دوستانه قدرتمند در طول 1980 (كه آغازگر پایان نوسازی منطقه‌ای است)، پرداخته می‌شود. سوم، پیشرفت‌های اخیر در ساحل جنوبی به طور مؤثری بحث در مورد دیگر جایگزین‌های توسعه برای منطقه را از بین برده است. روابط قدرت معاصر به گونه‌ای است كه مناقشه، درگیری و تضاد بین منافع محلی و جهانی از راه گنجاندن موفق طرفداران منافع غیرتجاری در سازمانها و مشاركت‌های شركتی كه سبب ایجاد رژیم همكاری، پساسیاسی و غیر دموكراتیك نوسازی می‌شود، به حالت تعلیق درمی‌آید. این بخش متمركز بر طیفی از تاكتیك‌های نوسازی پساسیاسی خواهد بود كه از راه آن پایان مؤثری بر مناقش‌های مربوط به نوسازی محقق خواهد شد: خنثی سازی اختلاف عقیده، مشخص كردن تقاضای بین المللی و محلی سازی محله، روحیه دادن به نوسازی، عوام گرایی، نوسازی و نوسازی غیردولتی.

آرزوهای بزرگ برای ساحل جنوبی

این ایده كه باید زیر ساخت‌های صنعتی و مجتمع‌های مسكونی طبقه‌ی كارگری سده‌ی نوزدهمی ساحل جنوبی نوسازی شده و در قدرت فرهنگی، سیاسی، تجاری و مالی لندن ادغام شود، مسئله‌ای است كه در سراسر سده‌ی بیستم بر برنامه ریزی این منطقه حاكم بوده است. در سال 1915، برنامه ریزها برای اولین بار تلاش كردند تا با انتقال ساختمان دولت آن زمان، ساحل جنوبی را دوباره احیا كنند و به آن رونق ببخشند (شكل 1). چنین تصور می‌شد كه این ساختمان باشكوه موجب جذب سرمایه گذاری عمده به سوی ساحل جنوبی می‌شود. این اولین تلاش نوسازی با شكست مواجه شد، همچنین سبب شد كه آبركرامبی (برنامه ریز لندن) در طرح 1944 لندن چنین نتیجه گیری كند:

شکل1. موقعیت ساحل جنوبی در شهر لندن
«این یكی از ناهنجاری‌های بزرگ پایتخت است؛ در حالی كه رودخانه از وست مینستر به سمت شرق در قسمت شمال دارای ساختمانهای باشكوه بوده و جاده حاشیه كنار رودخانه بسیار وسیع و جذاب است، در طرف مقابل آن به جز ساختمان اداری و بیمارستان سن توماس، ساحل جنوبی ظاهری افسرده و فاقد شأن و نظم مناسب با موقعیت خود در لندن مركزی و دروازه‌ی ورودی آبراه بزرگ آن دارد.» (3)
براساس گفته‌ی آبركرومبی، ساحل جنوبی، در بلندمدت، نیازمند یك "مركز فرهنگی بزرگ مشتمل بر یك سالن تئاتر بزرگ، یك سالن كنسرت بزرگ، و دفاتر اصلی سازمانهای مختلف" است. ایده‌ای آرمانی آبركرومبی به طور قوی بر برنامه ریزی پس از جنگ در ساحل جنوبی، تأثیر گذاشته است. سالن فستیوال رویال، یكی از مكانهای اصلی برگزاری فستیوال 1951 بریتانیا، تبدیل به مركز بزرگ فرهنگی آبركرومبی همسو با ایده‌اش برای تئاتر ملی شد، گالری هیوارد و سالن ملكه الیزابت هم در دهه‌ی 1960 اضافه شدند. مراكز فرهنگی ساحل جنوبی به زودی مترادف با " هنر روشنفكری" شده و به عنوان قطب جذب مجزایی برای براساسات متوسطه در میان محرومیت اجتماعی-اقتصادی و مجتمع‌های مسكونی طبقه‌ی كارگر ساحل جنوبی باقی ماند. تلاش برای نوسازی ساحل جنوبی، ادامه پیدا كرد. ساحل جنوبی به عنوان یك منطقه‌ی توسعه‌ی جامع در سال 1955 برای "كاربری‌های مركزی" انتخاب شد و دو طرح توسعه‌ی اولیه 1962 برای لندن و طرح توسعه‌ی لندن بزرگ 1969 بار دیگر ساحل جنوبی را به عنوان محل مناسبی برای توسعه‌ی اداری و كاربری منطقه‌ی مركزی مشخص كردند.به این ترتیب، با توجه به موقعیت حاشیه‌ای ساحل جنوبی در بازار اداری لندن، [تعدادی مجتمع اداری در نتیجه‌ی افزایش موقت تقاضای اداری در وست مین‌ستر سیتی (مركز اقتصادی لندن) ساخته شدند]، هیچ كدام از طرح‌های جامع پس از جنگ نتوانستند به طور چشمگیری سبب تغییر منطقه شوند. با وجود این، اشتغال صنعتی در حال از بین رفتن بود و جمعیت به طور چشمگیری از 5 هزار نفر قبل از جنگ به تنها 5 هزار نفر در اوایل دهه‌ی 1970 كاهش پیدا كرده و بیشتر مغازه‌ها و مدارس تعطیل شده بودند. طرح‌ها و طراحان بزرگ در تلاش برای جداسازی این منطقه‌ی مرزی جنوبی از جنوب و ادغام آن در عظمت و شكوه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ساحل شمالی، به شدت از مشكلات و نیازهای محلی ساحل جنوبی غافل شده بودند.

مناقشه در كویین استریت (4): اجتماع متعارض

مقاومت محلی در ساحل جنوبی برای ممانعت از گسترش موزه‌ی سلطنتی جنگ به سمت پارك عمومی مجاور آن، به طور رسمی با تشكیل گروه توسعه‌ی محله واترلو (WCDG) در سال 1972، شروع شد. از راه سازمان دهی جلساتی با برنامه ریزها و سیاست مداران و توجه به قانون شهر و شهرستان (مصوبه سال 1971 كه مشاوره‌ی عمومی را در فرایند برنامه ریزی الزامی كرده بود) این گروه موفق شد تا بر محتوای نهایی طرح محله واترلو تأثیر گذاشته و پشتیبانی اولیه را از توسعه‌ی اداری این محدوده به نفع توسعه‌ی واحدهای مسكونی تغییر دهد. (5) شورای عالی لندن (كه در آن زمان تحت كنترل حزب كارگر بود) این طرح را تصویب كرد، اما هم زمان بر این نكته هم تأكید داشت كه امكان گسترش كاربری‌های اداری در آینده در این منطقه، منتفی نیست. مقام‌های یك تأیید دو پهلو از اولویت‌های برنامه ریزی، در ساحل جنوبی ارائه كردند. زمانی كه شورای عالی لندن، در ماه می‌1977 به دست محافظه كارها افتاد، این شورا به طور قوی به نفع توسعه‌ی اداری این منطقه (برخلاف اولویت تعیین شده به وسیله گروه توسعه‌ی محله واترلو) رأی داد. مناقشه محله برای توسعه و ایجاد مسكن و در مخالفت با توسعه‌ی اداری با شدت و حرارت زیاد در اواخر دهه‌ی 1970 آغاز شد. در این زمان برنامه ریزی‌های اولیه به وسیله شركت هرون و وستی، برای ساخت یك هتل آسمانخراش 140 متری (كه در آن موقع بلندترین هتل اروپا محسوب می‌شد) و بیش از 13 هزار متر مربع ساختمان اداری در محله كویین استریت را ارائه می‌داد، صورت می‌گرفت. نیمی از سایت متعلق به شركت وستی بود و نیمه دیگر متعلق به شورای شهر می‌شد. (6) در تلاش برای مقابله با شورای عالی لندن، بخش لمبث خواهان ساخت 251 واحد مسكونی به طور عمده كم ارتفاع و یك حكم خرید اجباری برای در اختیار گرفتن زمین‌های متعلق به شورای عالی لندن شد. فعالان كویین استریت كه می‌ترسیدند كه طرح "آنان" از WDP (كه توسعه‌گر مسكن بود)، به زودی مغلوب یكی از این طرح‌های جدید توسعه شود، در این صورت تصمیم گرفتند تا طرح خود را برای احداث 360 خانه كم ارتفاع، ایجاد یك معبر پیاده روی در كنار رودخانه و پارك، مغازه و دیگر تأسیسات پیگیری كنند. وزیر محیط زیست آن زمان، آقای میشل هسلتاین، در سمیناری كه در ماه می‌‌1979 افتتاح شد، خواهان بررسی تمامی پیشنهادها در این باره شد. به نقل از ایشان، موضوع مذكور تبدیل به یكی از "طولانی‌ترین، پرهزینه ترین، مهم‌ترین و پیچیده‌ترین تحقیقات برنامه ریزی كه تا به حال در بریتانیا برگزارشده" خواهد شد. (7) مناقشه بین ساكنان محلی و پیمان كاران املاك به گونه‌ای تبدیل به جنگ بین داوود و جالوت شده بود: پیمان كاران خصوصی هر یك افراد خاص خود را در شورای كویین داشتند و شورای عالی لندن زیر نظر محافظه كاران هم بیشتر كارمندان حقوقی و برنامه ریزی خود را در خدمت پیمان كاران خصوصی قرار داده بود. جامعه‌ی محلی به این ابزارهای قدرتمند برای تحت تأثیر قرار دادن جریان تفحص دسترسی نداشت، اما آنها توانستند با موفقیت خیابانها و اتاقهای كنفرانس نگرانی خود را اعلام كنند و مطبوعات را هم در جریان بگذارند. (8)
میشل هسلتاین اعلام كرد كه هیچ كدام از پیشنهادها تصویب نخواهد شد. طرح‌های اداری "بزرگ و بیش از حد اهمیت داده شده بودند"، در حالی كه طرح‌های مسكن قادر به "استفاده‌ی پتانسیل اشتغال در این منطقه" نبودند. نتیجه در واقع دعوت به تهیه یك پیشنهاد بینابینی كه توسعه‌ی اداری را كمرنگ‌تر كرده و امكانهای بیشتری را برای ساكنان ارائه كند، بود. شورای عالی لندن و بخش‌های لمبث و ساوثوارك مبارزان محله را تحت فشار قرار دادند تا این مصالحه را بپذیرند، اما آنها طرحی تازه تهیه كردند كه نسبت به طرح قبلی حتی ساخت خانه‌های بیشتری را شامل می‌شد. با وجود این، گری كتز (9) و تمام توان خود را روی هم گذاشته و شركت با مسئولیت محدود (10) را تشكیل دادند. طرح توسعه‌ی اصلاح شده‌ی آنها (كه ریچارد راجرز آن را طراحی كرده بود) مورد ستایش مطبوعات معماری قرار گرفت. این طرح شامل حاشیه‌ای از برج‌های اداری در طول مسیر رودخانه بود. هیچ حس مصالحه‌ای بین طرح‌های جامعه‌ی محلی و طرح پیمان كاران دیده نمی‌شد. برگزاری كمیسیون دوم غیرقابل اجتناب به نظر می‌رسید. شورای عالی لندن (كه پس از انتخابات 1981 به طور مجدد در كنترل حزب كارگر قرار گرفته بود) به طور كامل مسیر كمیسیون دوم را تحت تأثیر قرار داد. شورای عالی لندن هم كمك‌های مالی و فنی و هم پشتیبانی سیاسی به مبارزان كویین استریت را ارائه كرد. شورای عالی لندن تعهد خود را به توسعه‌ی مسكن در گزارش منتشر شده در سال 1981 با عنوان آینده‌ی منطقه‌ی ساحل جنوبی، اعلام كرد و اجرای سیاست منطقه‌ی اجتماعی در 16 محله از جمله ساحل جنوبی را شروع كرد. سیاستی كه باید از ساحل جنوبی و دیگر محلات در مقابل مردم گریزی و توسعه‌ی تجاری ناشی از سیتی و وست مین‌ستر حمایت می‌كرد.
كمیسیون دوم (كه تا ماه مارس 1982 ادامه پیدا كرد) با یك تصمیم خاص به وسیله‌ی وزیر كشور وقت میشل هسلتاین خاتمه یافت. برخلاف كمیسیون اول، كه در آن به هیچ كدام از پیشنهادها اجازه‌ی برنامه ریزی داده نشد، این بار هر دو پیشنهاد برای مسكن و ساختمانهای اداری تصویب شدند. این تصمیم در به نفع بود كه پیش از این در زمین تحت مالكیت شورای عالی لندن حق فروش داشت، در حالی كه نیمه دیگر هم متعلق به خودشان بود. اكنون تنها كاری كه باید می‌كردند این بود كه مجوزهای لازم را برای این فروش از دولت كسب كنند. اما ماشین مبارزات دوباره به كار افتاد. در یك اتحاد قابل توجه با تمامی مقام‌های برنامه ریزی (شورای عالی لندن و بخش‌های لمبث و ساوثوارك) كویین استریت موفق شد كه صدور مجوزهای لازم در این باره را سال‌ها به تعویق بیندازد. از همه مهم‌تر، ساختمانهای اداری بودند كه در اوائل دهه‌ی 1980 با كاهش تقاضا مواجه شدند. در سال 1984 گری كوتز تصمیم گرفت كه بیش از این به مبارزه‌ ادامه ندهد و سهم خود را به شورای عالی لندن فروخت. شورا هم به نوبه‌ی خود 13 جریب زمین را به شركت تازه تأسیس فروخت، سازمانی كه قرار بود از طرف فعالان نوسازی، طرح مسكن را پیگیری كند. این رخداد هنوز هم به عنوان یك "پیروزی عمده اجتماعی" در لندن محسوب می‌شود. گفته می‌شود كه داستان پیروزی كویین استریت بدون سخاوتمندی استثنایی شورای عالی لندن یا "حماقت آنها" عملی نبود. (11) زمین به شركت مذكور به قیمتی بسیار كمتر از ارزش واقعی آن فروخته شد، اما رییس آن موقع كمیته‌ی برنامه ریزی شورا، جورج نیكلسن، در مصاحبه‌ای اعلام كرد كه اقدام شورا نه غیرقانونی و نه نامناسب بوده است. برعكس، ایشان معتقد بود كه به عنوان یك مقام برنامه ریزی، این اختیار را داشته كه كاربری زمین را تغییر دهد و باید به عنوان یك وظیفه، زمانی كه بازار زمین با ركود مواجه بوده، در آن دخالت می‌كرده است.

شراكت رقابتی در برنامه ریزی ساحل جنوبی: مشاركت دادن اجتماع

فضای حاكم بر نوسازی شهر لندن، با حاكمیت محافظه كاران در بریتانیا در حال تغییر بود. دولت محافظه كار تاچر در سال 1986 شورای عالی لندن را منحل كرد كه به معنای پایان سیاست منطقه، محلات و در نتیجه پایان توسعه‌ی محله- محور به عنوان یك سیاست دولتی بود. این موضوع به معنای آن بود كه ساحل جنوبی كه پیشگام و تجلی سیاست‌های نوسازی محله محور بود (و به این دلیل حجم عظیمی از كمك‌های مالی CAP را دریافت می‌كرد) شاهد قطع كمك‌های مالی دولتی بود. شركت CSCB در حال حاضر به طور كامل به وام بانك‌های ویژه برای اجرای طرح مسكن وابسته شده بود یعنی یك واقعیت مالی جدید كه به طور چشمگیری جریان توسعه را در ساحل جنوبی تغییر داد. این شركت حالا "همچون قایق پارویی كوچكی بود كه در آب‌های پر كوسه بازار املاك لندن به آب انداخته شده بود". (12) بعدها دولت جان میجر تخصیص بودجه‌های نوسازی و تجدید حیات شهری را از شكل كنترل متمركز آن به شكل رقابت برای بودجه‌های نوسازی تبدیل كرد. مشاركت‌ها متشكل از نخبگان تجاری محلی، مقامات دولت محلی، بخش داوطلب و جامعه‌ی محلی در حال حاضر باید اسناد مناقصه را برای رقابت بودجه‌های نوسازی اندك و دارای مدیریت مركزی ارائه می‌داد. رویكرد جدید به نوسازی شهری با طیفی از ابزارهای جدید برنامه ریزی كه آن را از شكل یك اقدام دولتی به سمت یك عمل "مشاركتی (شراكت)" تغییر می‌داد، پایه گذاری شده بود. (13) برنامه ریزی مبتنی بر شراكت نه تنها ماهیت هزینه اقدام را تغییر داد بلكه مستلزم بازنگری در روابط قدرت محلی موجود از راه تشكیل مشاركت بین بازیگران بخش ویژه، اجتماعی، بخش داوطلب، مقام‌های مسئول محلی و بقیه بود. هر چند مقام‌های مسئول محلی به ظاهر باید تعیین كننده‌ترین نقش را در هماهنگی، رهبری و ارتباط با دولت مركزی بازی می‌كردند و هرچند كه قرار بود "اجتماعات محلی" نقشی مهم در این مشاركت‌ها ایفا كند، مركز ثقل قدرت به هیأت‌های مشاركتی غیرپاسخگو كه دارای هیچ جایگاه قانونی نبودند، تغییر پیدا كرد. (14)
با این حال، در ابتدا این فضای نوسازی نئولیبرال جدید به ندرت بر ساحل جنوبی و توسعه‌ی آن تأثیر گذاشت و ساحل جنوبی به نسبت بیگانه و به دور از مراكز سیاسی، فرهنگی و اقتصادی لندن در شمال رودخانه باقی ماند. رودخانه همچنان به عنوان مانعی فیزیكی و فرهنگی- اجتماعی بین شمال و جنوب باقی مانده بود. در طول دهه‌های 80 و 90، به طور عمده مناطق محروم و متروك ساحل جنوبی به عنوان مكانهای غیرجذاب باقی ماندند.
"ساحل جنوبی باید جایی باشد كه اهالی لندن و بازدیدكنندگان ورودی به ترمینال بین المللی جدید واترلو بی اختیار عازم آنجا شوند... رؤیای ساحل جنوبی، رؤیایی بزرگ است؛ اما واقعیت همچون یك كابوس می‌ماند... اولین نشانه‌ی این شهر كارتن خواب‌ها، بوی زننده ادرار است. بوی بخش كهن سالان بیمارستان را می‌دهد، چونكه ساكنان بی‌خانمان و پیر معدود آن اغلب بیمار بوده و قادر به كنترل ادرار خود نیستند. اما بیشترین جمعیت جوان و پرخاشگر هستند... میانگین حضور در سالن فستیوال در 21 سال گذشته، 21 درصد كاهش یافته است... آن طرف‌تر، زیر پل راه آهن یك حاشیه‌ی شهر كارتن خواب‌ها قرار دارد كه معظلی برای پلیس، آتش نشانی و كارمندان فراوان شركت شل (15) (چه برسد به كسی كه عبوری گذرش به آنجا بیفتد) شده است. (16)
بعد از آنكه فعالان محله به فعالیت خود شتاب بخشیدند و متحدان جدیدی در ستادهای شركتی در ساحل جنوبی یافتند كه علاقه مند بودند محیط پیرامون برای كارمندان خود و شركای تجاری سالم‌تر و جذاب‌تر به نظر برسد، تصاویر و واقعیت‌های ساحل جنوبی به سرعت شروع به تغییر كردند. بازیگران كلیدی در سیاست‌های نوسازی ساحل جنوبی به تدریج از اصول برنامه ریزی محلات، فاصله گرفتند و یك محیط برنامه ریزی مشاركتی جدید را تحت حاكمیت محافظه كاران ایجاد كردند. شركت CSCB با گروه‌های دیگر همچون گروه كارفرمایان ساحل جنوبی (SEEG) مقام‌های مسئول محلی و مشاركت، ارتباطات شراكتی برقرار كرد. دهه‌ی 1990 شاهد یك جریان پیوسته از سرمایه گذاری‌های دولتی و ویژه در ساحل جنوبی شد. بیشتر زمین‌های خرابه در حال حاضر تسطیح شده و به تدریج تبدیل به مسكن، مغازه، رستوران، پارك، میدانهای عمومی و محل‌های پیاده روی در كنار رودخانه شده بودند. اسكله تاور آكسو (17)، به همراه برج هنری چشمگیر خود كه در طرح توسعه‌ی اداری دهه‌ی 70 باید تخریب می‌شدند، هم اكنون میزبان 78 واحد مسكونی است (احداث خانه به جای ساختمان اداری). بیغوله‌های متعلق به گروه‌های بی‌خانمان تخریب شدند و تعدادی مراكز جذاب و جالب گردشگری جدید (نظیر سینمای بزرگ آیمكس و چرخ و فلك Eye ferris (18) لندن) به راه افتادند. دیگر پروژه‌های نوسازی از جمله پروژه‌های نزدیك بنكساید مانند گالری جدید Tate (19) و شكسپیر گلوب، انگیزه‌های بیشتری به اهالی لندن و بازدیدكنندگان از سالن رویال فستیوال، تئاتر ملی یا ایستگاه واترلو ارائه می‌دهند كه از "رودخانه به این سمت عبور كنند" و از این محله بازدیدی داشته باشند. به نظر می‌رسد كه ساحل جنوبی پس از حدود یك سده‌ نیت خیر برنامه ریزی و چندین تلاش ناموفق برای بهره برداری از موقعیت بی‌نظیر خود در قلب لندن، سرانجام توانسته با مركز رو به رشد مركز لندن در ساحل شمالی ارتباط برقرار كند. در مجموع بیش از 30 پروژه در دست اجرا یا برنامه ریزی در ساحل جنوبی و بنك ساید یا به اصطلاح "Millenium Mile" شكل گرفتند.
بعضی از ساكنان و نمایندگان سازمانهای محلی، پروژه‌های نوسازی موفق فعلی در ساحل جنوبی را همچون سقوط بیشتر در دریای كمبود حاد مسكن، قیمت‌های سر به فلك كشیده مسكن و بی‌خانمانی می‌بینند. تأثیر اجتماعی مستقیم طرح‌های نوسازی در ساحل جنوبی ممكن است در واقع محدود باشند، اما كمك بلندمدت آن در ارائه "تصویری تازه" از یك محله محروم و ناسالم طبقه‌ی كارگری و تبدیل آن به یك محله امن و پرتلاش طبقه‌ی متوسطه ممكن است بسیار بزرگ‌تر و بیشتر باشد. یك پژوهش بازاریابی به وسیله‌ی باند كلاركسون راسل (1995) بیان می‌كند كه ساحل جنوبی هویت منطقه‌ای ندارد و "خارج از نقشه قرار دارد" محیطی دلمرده و خصمانه است و مراكز فرهنگی تنها محلی صرف برای "هنرهای روشنفكری" هستند. تصور آن است كه ساحل جنوبی محلی خصمانه، خطرناك و ناسالم، مأوای طبقاتی پایین‌تر و محروم و نه بخشی از شمال رودخانه "لندن واقعی" است. این مكانی است كه طبقاتی مرفه متوسطه به آنجا نرفته و در آن اقامت نخواهند كرد.
بعضی‌ها معتقدند كه این نكته‌ای عجیب است، به این معنا كه توسعه‌ی مجدد ساحل جنوبی كه در ادبیات نوسازی شهری به عنوان نمونه‌ای برتر از "برنامه ریزی محلات" از آن نام برده می‌شود (20) در واقع به طور كامل از این هدف دور افتاده است. دیگر حركت‌های خودجوش در منطقه، مانند گروه توسعه‌ی محله واترلو كه در ابتدا وفادارتر به اهداف اصلی مبارزه‌ی كویین استریت باقی مانده بود به CSCB و هم پیمانان خود به طور علنی اتهام "دزدی" زدند و مدعی شدند زمینی را كه از راه اقدام‌های محلی از ساكنان به دست آورده، تحویل كارگزاران قدرت كه اهداف و ایدئولوژی نوسازی آنها به هیچ وجه با اهداف اولیه سازگار نیستند، داده است. (21)
در سال 2006، CSCB حتی پیشنهاد یك برج 54 متری با كاربری مختلط روی "زمین‌های محله" را ارائه داد. به علاوه، برای نشان دادن "پتانسیل" و "فرصت‌های" نوسازی، اسناد مناقصه اغلب بدترین مشكلات در منطقه را ندیده گرفته و بر توسعه‌ی تجاری متمركز شده بودند. این مستلزم تغییر جهت از نگرانی‌های اجتماعی به سوی اولویت‌های ارتقای كارایی اقتصادی و رقابت صنعتی بود. (22) تلاش برای ایجاد یك "مركز فرهنگی" در ساحل جنوبی براساس گفته‌ی نیومان و اسمیث "یك واكنش فرصت طلبانه به "بورس بازی حاكم بر املاك" بود. (23) اجتماعات موجود نادیده گرفته شده و ساكنان بی‌خانمان از آن رانده می‌شدند. مشاركت بر تصورات ساده درباره‌ی احتمال یك جامعه‌ی كلی و همه گیر استوار است. براساس گفته‌ی گدز "شیوه‌ی غالب مشاركت عمومی (برخلاف بعضی از لفاظی‌های او) دربردارنده‌ی اصول نخبه سالار، نو صنف گرا یا كثرت گرای جدید بوده و احتمالات افراطی‌تر همبستگی گرایانه‌تر یا مساوات طلبانه را طرد یا به حاشیه می‌راند (24) "ایده‌" مشاركت" ممكن است به صورت شهودی با دموكراسی محلی و شمول مرتبط دانسته شود، اما در واقع همچنان یك واژه مبهم و پر مصرف است. (25) CSCB كه متهم به "خیانت" به آرمان محله شده بود، شاهد ترك چندین تن از اعضای پایه گذار خود بود كه مبارزه- حاشیه‌ای‌شان- بر علیه پروژه‌های ناخواسته نوسازی در چارچوب فلسفه دموكراسی رادیكال و مبتنی بر محله ادامه دادند. "جامعه محلی" كه یك بار دیگر در مبارزه با دشمن بیرونی پیمان كاران ساخت مجتمع‌های اداری متحد شده بود، به محض آن كه دشمن بیرونی از بین رفت و جامعه‌ی محلی از راه CSCB باید یك "نقش به طور كامل تجاری بزرگ" را به عنوان مالك و پیمان كار املاك یكی از مناسب‌ترین مكانهای مركز لندن ایفا كند، از هم پاشید. همانند دیگر تلاش‌های نوسازی مبتنی بر مشاركت، سبب شد كه نوسازی ساحل جنوبی به یك مجموعه‌ی بی‌پایان از ابتكارهای مشاركت و آزمایش‌های محلی، تجزیه و سازمان دهی مجدد سیاست‌ها و خط مشی‌های محلی تنزل پیدا كند. (26)

نوسازی پساسیاسی: مرگ بر اثر سیاست اجتماعی صرف و نبود آن

فهم عمومی از مشی سیاسی- مجموعه‌ای از فرایندهای سامان دهنده‌ی اجتماع‌ها و قدرت‌ها، و توزیع كننده‌ی جایگاه و نقش برای مردم، و قانونی ساختن این ترتیب است كه به نقل از رانسیر (1998) آن را باید نه یك سیاست "مطلق و صرف" بلكه آنچه كه او نام "پلیس" بر آن می‌گذارد، خواند:
«نظم پلیسی اصولاً" همان قانون" است كه تعریف كننده‌ی این مسئله است كه چه كسی به چه چیزی دسترسی داشته باشد و چه كسی دسترسی نداشته باشد. این موضوع، اصولاً مجموعه تعیین كننده‌ی نحوه‌ی انجام كار و شیوه‌های بیان آن بوده و نظارت بر این دارد كه این مجموعه به مكان یا وظیفه‌ای خاص اختصاص داده شود. در این حالت، این نظم قابل بیان است كه نظارت می‌كند بعضی از فعالیت‌های خاص قابل مشاهده شود و دیگری اینگونه نباشد، اینكه سخنی به عنوان گفتمان و كلام استنباط شود و دیگری به عنوان یك صدای اضافی دیده شود. (27)
نظم پلیسی در نهایت تعیین كننده‌ی تمایز بین كسانی است كه دارای نام هستند و كسانی كه بی‌نام هستند. كسانی كه می‌توانند صحبت كنند و به صحبت‌های آنان توجه می‌شود و كسانی كه این گونه نیستند. خلاصه كسانی كه نقشی دارند و كسانی كه نقشی ندارند. مشی سیاسی در مورد مدیریت و نگهداری این نظم از راه مذاكره و اجماع حاصل نمی‌شود. (28) سیاست متضاد "پلیس" است. مشی سیاسی زمانی مطرح می‌شود كه نظم پلیسی مختل می‌شود و زمانی كه افراد از جایگاهی كه برای آنها تعیین شده، كنار زده می‌شوند. مشی سیاسی آنچه را كه دیده نمی‌شد قابل مشاهده می‌كند و آنچه را كه پیش از این قلمداد می‌شد، تبدیل به گفتمان می‌كند. علنی یا زیركانه، مشی سیاسی همیشه تقسیم بندی‌های مشهود نظم پلیسی را با اجرای یك فرض ناهمگن "كه نقشی برای آنهایی كه نقشی نداشته‌اند"، باطل می‌كند. فرض ناهمگن در واقع "احتمال صرف نظم" آن گونه كه "برابری هر گوینده‌ای را با گویندگان دیگر" علنی می‌كند، نشان خواهد داد. (29) مشی سیاسی زمانی كه منطق برابری با منطق "پلیسی" مواجه می‌شود، مطرح است. مشی سیاسی زمانی ظهور پیدا می‌كند كه افراد از نقش‌های تعیین شده خود در نظم سلسله مراتبی خارج شده و نقش و جایگاه تازه‌ای را برای خود در نظر می‌گیرند. مفهوم مهم مسئله مذكور این است كه مشی سیاسی به طور خودكار تنها به این دلیل كه روابط قدرت همچنان عمل می‌كنند، رخ نمی‌دهد. روابط قدرت ممكن است بین گروه‌ها وجود داشته باشد و منجر به مناقشه، اما نه الزاماً مشی سیاسی شود چرا كه نظم پلیسی ممكن است دست نخورده باقی بماند. "برای اینكه چیزی سیاسی شود، باید سبب ایجاد برخورد منطق پلیسی و منطق برابری كه هیچ گاه پیشاپیش تعیین نمی‌شود، شود." (30)

نوسازی پسا-سیاسی

تنها به این جهت كه روابط قدرت بین سهام‌داران مختلف، با منافع متضاد، وجود داشته و در سر میز مذاكره به آن رسیدگی می‌شود. مشی سیاسی نوسازی تنها زمانی كه یك طرف از نقش تعیین شده خود كناره گیری كرده و ادعایی را مطرح می‌كند كه تهدیدكننده‌ی نظم پلیسی موجود، طرح‌های موجود یا فرایندهای مذاكره موجود كه زیر بنا و بازتولید كننده‌ی نابرابری‌های موجود در محلات شهری است، شروع می‌شود.با این حال بكارگیری یك گروه فشار در یك مشاركت نوسازی، هر چند می‌تواند سبب شروع بحث‌های داغی شود، سیاسی نیست چون تخصیص سلسله مراتبی افراد را در جایگاه خود تضعیف نمی‌كند- شاید به طور كامل برعكس. " هیچ چیز به تنهایی سیاسی نیست، زیرا مشی سیاسی تنها به وسیله‌ی اصلی رخ می‌دهد كه تعلق به آن ندارد؛ یعنی برابری" (31). تغییر به سوی برنامه ریزی مشاركتی و حذف صداهای درهم ریخته و غیرنهادی مطرح شده در تلاش‌های نوسازی، به طور دقیق نوعی نظم نوسازی را كه غیرسیاسی است، به وجود آورده است.
تلاش‌های نوسازی، كه به طور انحصاری از راه كانال‌های نهادینه شده مشاركت و كمك‌های دولتی انجام شده، سبب ایجاد نوعی گفتمان در مورد اینكه نوسازی چگونه باید باشد، شده است. همچنین هرگونه دیدگاه نوسازی دیگر را كه به وسیله هر كسی و در هر جای دیگر، تبدیل به خش و نویز پشت صحنه شده است. افرادی كه به بیان گزینه‌های دیگری می‌پردازند یا انگ "سنت گرایی" (متعلق به زمانهای رمانتیك و روزگار تسلط مشی سیاسی شهری) و یا "بنیادگرایانی" ( كه الزامات و شرایط معاصر برای نوسازی موفق را نمی‌فهمد)، را خواهند خورد. در شرایط سخت امروزی رقابت جهانی، برنامه ریزی و نوسازی شهری نباید در دستان افراد مبتدی قرار داده شود، بلكه باید به شدت به وسیله مجموعه‌ای از سیاستمداران و افراد حرفه‌ای تكنوكرات اقتدارطلب كه دنبال كننده نوسازی فراتر از مفهوم دولت هستند، هدایت شود.
برنامه ریزی مشاركتی سبب ایجاد شركای برابر و منافع برابر می‌شود، ساكنان و دیگر گروه‌های علاقه مند غیرحرفه‌ای كه منافع آنان در خارج از منطق اقتصادی حد بیشتر رسانی اجاره‌ی زمین قرار می‌گیرد. با گروه كارفرمایان ساحل جنوبی كه در حال حاضر تصمیم گیرنده‌ درباره‌ی تمامی جنبه‌های مهم نوسازی است، اجرای یك نظم پلیسی نوسازی كه جایگاه و نقش مشخصی را برای افراد و گروه‌ها تعیین می‌كند و در نتیجه مشخص می‌كند كه چه كسی در فرایند نوسازی باشد و چه كسی نباشد، اكنون در ساحل جنوبی كامل شده است. مشی سیاسی نوسازی كه به طور انحصاری تحت هدایت برنامه‌های كاری تجاری محور هستند، در حال حاضر از بین رفته است و تنها زمانی می‌تواند احیا شود كه پلیس نوسازی موجود با اصل مخالف آن، یعنی برابری روبه رو شود. ایده‌ی اینكه طرفین برابر صدای برابر در فرایند نوسازی دارند، در روزگار نئولیبرال و پساسیاسی كه می‌تواند گفتمان و شیوه‌ی عمل مسلط تلاش‌های نوسازی طرفدار رشد را به مخاطره انداخته و بالقوه آن را تضعیف كند، عجیب به نظر می‌رسد. تاكتیك‌های نوسازی پسا-سیاسی، با وجود سوءظن و انتقادهای فراوان در مورد برنامه ریزی مشاركتی، بعضی از مفسران در گذشته به این نتیجه رسیدند كه بعد از دور اول SRB (اواخر دهه‌ی 90) "مشاركت" یك مفهوم به طور عمده بی‌اعتبار شده در برنامه ریزی است. (32)‌با این حال، دولت حزب كارگر جدید قرار بود كه برنامه ریزی مشاركتی را در سطح جدیدی كه محافظه كاران حتی تصور آن را هم نمی‌توانستند بكنند، به كار گیرند. در مرحله آخر با تمركز برنامه ریزی مشاركتی بر همكاری هماهنگ و ارتباط بین گروه‌های فشار مختلف، نوسازی "پساسیاسی" به طور مؤثر ظهور كرد. حذف عدم اجماع و در نتیجه پایان مشی سیاسی صرف از راه مجموعه‌ای از تاكتیك‌های پسا-سیاسی صورت می‌گیرد كه در زیر به بررسی آن پرداخته می‌شود. (33)

خنثی سازی اختلاف عقاید

در سال‌های اوایل سده‌ی بیست و یكم، شبكه‌ای پیچیده از سازمانهای (یاشركا) مداخله‌گر در برنامه ریزی محلی ساحل جنوبی به منصه‌ی ظهور رسیدند. این شبكه، در نهایت تحت تسلط گروه كارفرمایان ساحل جنوبی و شركت‌های وابسته به آن (كه كنترل كننده‌ی بودجه‌ی SRB و فرایندهای تصمیم گیری برای تخصیص پول به پروژه‌ها بودند)، قرار گرفت. دهها سازمان غیرتجاری در فرایند دخیل بودند، اما مسئولیتی در بودجه و فرایندهای آن نداشتند. CSCB (كه زمانی پرچم دار مبارزه با قدرت شبكه‌های شركتی در مركز لندن بود، در حال حاضر خود تبدیل به یكی از شركای یك شبكه‌ی سازمانهای غیرپاسخگو، كه تحت سیطره ستادهای هدایت كننده برنامه ریزی محلی هستند)، شده است. حتی گروه توسعه‌ی محله‌ی واترلو كه در ابتدا به عنوان تاكتیك‌های قدیمی حزب كارگر، رد شد، درنهایت با پذیرش تاكتیك‌های "سازنده‌تر" و تلاش برای همكاری با SBEG و دیگر سازمان‌هایی كه بخشی از جریان اصلی نوسازی هستند، تسلیم شد. "جوامع و محلات" متشكل از زیرمجموعه‌هایی با منافع متضاد نیستند، بلكه "فراتر از سیاست" و همچون "واقعیت‌هایی غیرسیاسی" محسوب می‌شوند. (34) "شراكت‌های اجتماعی" ابزاری است كه نوسازی پساسیاسی به كمك آن در ساحل جنوبی اجرا شده است. با متحد كردن تمامی گروه‌ها در یك مشاركت، تضاد و مناقشه جای خود را به دموكراسی خواهد داد. در حال حاضر صداها را تا آنجایی كه به اهداف نوسازی تعیین شده به وسیله دولت و مشاركت موجود در آن مربوط می‌شوند، می‌توان شنید (به طور عمده با كمك مالی دولت از راه SRB).
در عصر پسا دموكراسیی (35) جوامع و محلی باید برای دستیابی به منابع كمیاب نوسازی، و پشت سر گذاشتن اختلاف‌های دیرینه و تغییر به سمت كارگزارانی منطقی، مسئول و برخوردار از روابط مناسب با دولت مركزی و همچنین برای تأمین منابع مالی، باید با یكدیگر متحد شوند و رقابت و مبارزه كنند. با این حال، در این فرایند یك رابطه دوست/دشمن جدید ایجاد می‌شود كه در یك سو كسانی قرار دارند كه مخالف مدل تخاصم بوده و با ایده "گفت و گو" بین گروه‌های فشار متضاد هم سو نیستند. (36) نمایندگان متخاصم در نتیجه افرادی متعلق به حزب كارگر قدیمی، بنیادگرا، غیرمنطقی، "دارای انگیزه‌های سیاسی" بی‌مسئولیت و زورگو خواهند بود. در این شیوه، خصومت بین ما و "آنهای" بی‌فكر را كه تصوری از نوسازی ندارند را می‌توان به راحتی ندیده گرفت- پایان سیاست، مرگ ناشی از مشاركت. در نتیجه، تقاضاهای مشروع كه در خارج از برنامه‌های اصلی و مدل‌های توسعه‌ی آلترناتیو قرار می‌گیرند (همچون كمپین معروف كویین استریت) دیگر وجود نخواهند داشت. چیزی جز اجماع و وفاق همگانی مورد قبول نخواهد بود. (37) در فرایند، دولت از راه سازوكار دوقلوی شمول و محرومیت، به تعریف مجدد و به رسمیت شناختن اجتماعات می‌پردازد:
«اگر اجتماعات در نگرش خود نسبت به پروژه‌های توسعه‌ رویكرد مثبت داشته باشند، در آن صورت آنها مدنظر قرار داده شده و به عنوان مجموعه‌ای مسئول كه بیانگر نیازها و دورنمای اجتماع به شیوه‌ای مثبت و سازنده‌اند، محسوب می‌شوند. اما اگر صداهای متعدد اجتماعی مشروعیت برنامه‌ها را به چالش بكشند، یا آشكارا نگاه انتقادی داشته باشند، در آن صورت دیدگاه آنها نامرتبط و با انگیزه‌های سیاسی قلمداد شده و طرد خواهند شد. نمونه این مسئله را می‌توان در عدم تمایل حزب كارگر جدید در به حساب آوردن گروه‌های اجتماعی كه آنها را دارای انگیزه سیاسی می‌داند، دید.» (38)

تقاضای جهانی: رنگ محلی دادن به محله

در نگرش نوسازی پسا سیاسی، تقاضاهای خاص (به طور مثال تقاضا برای مدارس بیشتر) خاص نگه داشته می‌شوند (تقاضا برای مدارس بیشتر) تلاش برای ممانعت از تبدیل آن به حالتی جهانی و وسیع‌تر است (تقاضا برای تأمین خدمات عمومی با كیفیت بالا) كه می‌تواند سبب ورود آنها به حوزه‌ی سیاست شود. با متمركز كردن سیاست‌های نوسازی بر "اجتماعات محلی"، سیاست‌های نوسازی در واقع سیاست زدایی می‌شوند: از لحاظ تعاریف فهرست خواسته‌های اجتماعات، محلی و خاص است (خیابانهای بی‌خطر، مدارس مناسب و استخر شنا) و از سطح محلی فراتر نمی‌روند." آنچه نگرش پسا سیاسی، تمایل به جلوگیری از وقوع آن دارد، جهانی سازی استعاره‌ای تقاضاهای خاص است، تفكر پساسیاسی از ابزار وسیع كارشناس‌ها، مددكاران اجتماعی و سایرین برای كاهش شكایت كند استفاده می‌كند تا این تقاضا را با ویژگی خاص آن متناسب كند (39). سیاست‌های نوسازی محلی سازی، تقویت كننده نگرش پسا-سیاسی، در جریان نوسازی شهری هستند، با كاهش تقاضاهای سیاسی خاص در محدوده‌ی محل، تقاضاها را می‌توان تبدیل به فرایند پسا سیاسی، جدای از تقاضاهای جهانی برای رفاه، عدالت یا نقش دولت كرد. بنابراین فضا، نقشی مهم در این فرایند پسا سیاسی سازی ایفا می‌كند. (40) از ساكنان محلی خواسته می‌شود تا در "اجتماع محلی" مشاركت داشته باشند، چون از راه اقدامات اشتراكی است كه تأمین مالی نوسازی ممكن خواهد شد. اما خود این مشاركت موجب خنثی سازی تقاضاهای مردم برای "پسا سیاسی شدن" می‌شود، چرا كه تقاضاهای آنها تنها "برای جامعه‌ی محلی" است. این تقاضاها ارتباطی فراتر از اجتماع بلافصلی كه به آن تعلق دارند، ندارند (ساكنان، مسافران هر روزه و الی آخر). نگرانی‌های محلی را دیگر نمی‌توان نقطه‌ی شروعی برای انتقاد كلی‌تر از نحوه‌ی عملكرد جامعه‌ی شهری و نحوه‌ی اداره آن محسوب كرد. تلاش برای سیاست زدایی از سیاست‌های انتخاب شده، نوسازی به سبك SRB به تبعیت از ژیژك (1999) معرفی می‌شود. مناقشه‌ی سیاسی پذیرفته می‌شود، اما تبدیل به رقابتی بین شركا و عاملان به رسمیت شناخته شده خواهد شد. به جای اتحاد و یكپارچگی برای جذب تقاضاهای جهانی برای مسكن، اشتغال و همچنین فضاهای بی‌خطر، اجتماعات محروم لندن، در حال حاضر مجبور به رقابت با یكدیگر برای كسب بودجه‌های محدود نوسازی هستند. با كسب سهم عمده‌ای از بودجه SRB، ساحل جنوبی ثابت كرد كه در چارچوب قواعد تعیین شده به وسیله‌ی دولت حركت كرده است و به خوبی تبدیل به "اجتماعی شایسته" برخلاف اجتماع‌های دیگر (كه نیازهای مشابه، اما تاكتیك‌های غلط دارند) شده است.

اخلاق در نوسازی (41)

حذف مؤثر تقابل‌های خصمانه بین ایده‌ای متضاد نوسازی یا حذف رابطه‌ی دوست/دشمن به عنوان عامل درگیری سیاسی و مذاكره، به حذف كامل تخاصم منجر نمی‌شود. به دنبال حذف دشمنی و تخاصم بین یك مشی سیاسی "درست" و "غلط"، تخاصم با مرزبندی اخلاقی دوباره پدیدار می‌شود. آنهایی كه مخالف پایان مدل تخاصمی بوده و با ایده "گفت و گو"، "همكاری" "ارتباط" و "مشاركت" همسو نیستند، لقب بنیادگرا، سنتی یا "حزب كارگر قدیم" می‌گیرند. تخاصم در این شیوه به راحتی به وسیله دموكرات‌های "اهل گفت و گو" كه به صورت توافقی تصمیم می‌گیرند، چه چیزی برای محله بهتر است، نادیده گرفته می‌شود. بحث دیگر در حول و حوش این كه چه چیز سیاست‌های نوسازی "درست" یا "غلط" است، دور نمی‌زند، بلكه پیرامون این مسئله خواهد بود كه چه چیز "خوب" (مشاركت) و چه چیزی پلید و شیطانی (مخالفت، مناقشه، عدم رضایت) است.
با "شیطانی خواندن رقیب" امكان پیش بردن گفت و گو وجود نخواهد داشت، اگر نتوان مخالف را از بین برد، باید به آنها بی‌توجهی كرد. محكوم سازی جای تحلیل سیاسی صرف را می‌گیرد. ما می‌توانیم سنت گرایان و بنیاد گرایانی را كه با سیاست‌های نوسازی لیبرال دموكرات معقول و منطقی هماهنگ نیستند، محكوم كنیم. یا آن گونه كه رییس SBEG در یك مصاحبه گفت: "افراد مسئله دار به حاشیه رانده شده‌اند." (42)
و سرپرست فعلی WCDG این تغییر اساسی را این گونه توصیف می‌كند:
"اعضای منتخب شورا در سال 1997 نسل جدیدی بودند، اعضای حزب كارگر جدید، جوان‌هایی كه وقت زیادی را در حزب یا اتحادیه نگذرانده بودند، نوع مدیریتی حزب كارگر تغییر كرد، لمبرث تغییر كرد، WCDG اما بی‌تغییر باقی ماند؛ ما همان حزب كارگر سابق بودیم، ما با سبك قدیمی مبارزه می‌كردیم، لمبث گفت كه چرا ما از این گروه حمایت مالی می‌كنیم؛ ما جدا افتادیم.
زمانی كه در سال 2002 من آمدم، آنها از من خواستند كه رابطه با لمبث را تغییر دهم. من یك دوست منتقد برای لمبث بودم. من هم خودی محسوب می‌شدم و از افراد بیرونی كه به طور دائم در حال فریاد زدن هستند، نبودم. آنها از من می‌خواستند كه یك نوع مشاركت ایجاد كنم (كه بخشی متعلق به SRB باشد و آنها از من می‌خواستند كه شیوه عمل‌مان را تغییر دهیم) متعادل‌تر، به مشورت بیشتر بها دهیم و افراد بیشتری را بپذیریم تا بیانگر طیف وسیع‌تری از نظرات باشیم و در نتیجه پذیرش پیام ما راحت‌تر شود و داستانی تكراری و همیشگی نباشد، بلكه مسائل متعددی را دربر بگیرد. ما حالا تبدیل به این سازمان دلخواه شده‌ایم. و در CRP,GLA,SBEG, CSCB و به صورت مشاركتی كار می‌كنیم. لمبث هم اینك به ما به دیده مثبت می‌نگرد و از این راه بودجه بیشتری به دست آوردیم." (43)
مرزبندی اخلاقی تضاد در دو سوی مرز خوب/ بد توجیه كننده‌ی شیوه‌ای است كه اجتماعات فرمان پذیر SRB شدند.
"با تمركز بر اجتماعات محله- محوری، سیاست شهری تمایل به حمایت از گروه‌های خاصی دارد... آنهایی را كه دارای اراده و انگیزه‌ی كمك به خودشان هستند، پاداش می‌دهد و به این راه جامعه‌ی مدنی و دولتی را كمك می‌كند تا از "بار مسئولیت‌شان" بكاهند. مسئولیت مشكلات پیش روی اجتماعات از سیاست‌های دولتی گذشته برداشته شده و بر دوش خود اجتماعات محروم كه قبلاً همچون افرادی بیرون (و محروم) از ارزش‌های نرمال یك جامعه‌ی مدنی قلمداد می‌شدند، گذاشته می‌شود... كسانی كه به خودشان كمك می‌كنند (و بنابراین براساس معیارهای دولت "شایستگی" دارند) نیازمند مساعدت در جهت ارتقای قابلیت‌هایشان بوده و نقشی فعال‌تر را در سیاست‌های محلی بازی خواهند كرد. (44)
بنابراین اجتماعات همچون یك طبقه‌ی محروم، و موجوداتی كه در افراد ارزش‌های غیراخلاقی را القا می‌كنند به تصویر كشیده می‌شوند. اجتماعاتی كه در این صورت منبع خوبی‌های اخلاقی محو شده هستند، چیزی كه نیازمند اصلاح مجدد از راه نوسازی است (ایمری و راكو، 2003).

عوام گرایی در نوسازی (45)

در روزگار پسا سیاسی، سیاست‌های خصمانه از نظرها افتاده‌اند. هنوز هم اختلاف نظر وجود دارد، اما در نهایت باید در درون یك مدل كلی اجماع و مصالحه، حل و فصل شوند. در این فرایند، عوام گرایی شهری سیاست زدا شده جای سیاست محض را گرفته و در حال حاضر نشانه‌ای كلیدی از اجماع پسا دموكراتیكی است. به پیروی از سوینگدو (2007) عوام گرایی در ابتدا شهر و مردم را و یا در مورد نوسازی محلات، محله و مردم آن را به عنوان یك مجموعه كلی در نظر می‌گیرد. در گفتمان نوسازی معاصر، محله و ساكنان آن اغلب مورد تهدید یك دشمن مشترك قلمداد می‌شوند. این تهدیدهای اساسی اغلب در درون اجتماع‌ها وجود داشته و اجتماع را مجبور به یك مبارزه‌ی یك دست و همیشگی كرد. و در نتیجه مناقشه‌های پایه‌ای داخل اجتماع را مسكوت گذاشته و از آن غفلت می‌شود. دوم این كه، عوام گرایی نوسازی مبتنی بر سیاست "ساكنان بهتر می‌فهمند" كه مورد حمایت یك تكنوكراسی علمی "خنثی" بوده و طرف دار یك رابطه مستقیم بین اجتماعات و مشاركت سیاسی است، خواهد بود. (46) سوم این كه، این شیوه مذكور آینده‌ای آخرالزمانی را برای محلات ترسیم می‌كند. محلات با سقوط و محرومیت مواجه خواهند شد، مگر آن كه سیاست‌های نوسازی پسا دموكراتیك فن سالاری مورد قبول همگانی را با آغوش باز بپذیرند. (47) تهدید آخرالزمانی در نهایت چیزی به طور مطلق وعده نمی‌دهد: آن مردم را تشویق می‌كند كه با سیاست‌های موجود همسو شوند، به امید آنكه به طور موقت از بروز فاجعه جلوگیری كنند، و در تلاشی برای هدایت محلات و دور كردن آنها از پرتگاه مردم را مجبور می‌كند كه "مسائل را آن گونه كه هستند" بپذیرند.
چهارم اینكه، نوسازی عوام گرایانه نه یك موضوع مطلوب برای تغییر (مانند طبقه‌ی كارگر برای ماركس، زنان برای فمنیست‌ها، یا طبقه‌ی خلاق برای سرمایه داری نئولیبرال) بلكه یك شرایط عمومی یا یك مخمصه را اعلام می‌كند (48) محله را یك تهدید مشخص به چالش نمی‌كشد بلكه مقولات اجتماعی نامحسوسی آن را تهدید می‌كنند انحراف، بی‌نظمی و انحطاط اموری كه همه جا هستند و هیچ جا نیستند و بنا به ماهیت نسبی كه دارند، محو شدنی نیستند. در محله‌ی مورد تهدید، یك مزاحم (جهانی شدن) كه سبب فساد سیستم شده، قرار دارد. این اشكال در ماهیت سیستم نوسازی نیست، بلكه این دشمنان بیرونی هستند كه تضعیف كننده یك ماشین نوسازی بی‌خطرند. پنجم، روی سخن عوام گرایی نوسازی با نخبگان است: این حرفه‌ای‌ها، هیأت‌های مشاركتی و هیأت‌های بودجه‌ی نوسازی هستند كه پروژه‌های نوسازی را پیشنهاد و نظارت می‌كنند. عوام گرایی نوسازی در پی كنار گذاشتن نخبگان نیست، اما برعكس به آنها مسئولیت و حق اقدام و بیان از طرف "ساكنان محله" می‌دهد.

نوسازی دولت

در نبود برنامه‌های محلی تعیین شده از سوی دولت و تدوین طرح‌های فضایی محلی معنادار، بازیگران غیردولتی درگیر در مشاركت‌ها اكنون تعیین كننده به تقریب دورنما و جزییات كامل و آینده‌ی ساحل جنوبی هستند. در این فرایند، "اجتماعات استعاره‌ای است برای نبود یا حذف خدمات دولتی" (49). اكنون نوسازی در ساحل جنوبی دارای مشخصه تركیبی عجیب و انحصاری از سیاست‌های پسا سیاسی، نئولیبرال و كمونیستی شده كه منجر به اشكال مؤثری از اعمال حاكمیت فراتر از دولت شده است. (50) ساحل جنوبی اجتماعی "شایسته" است كه دولت به آن كمك كرده تا به خودش كمك كند. نوسازی به سبك SRB در عمل منجر به حذف خدمات عمومی و جهانی تضمینی شده است. تنها زمانی كه اهالی یك محل شجاعت و اراده متحد شدن و مبارزه برای حقوق خودشان را نشان می‌دهند، به عنوان شهروند و مالیات دهنده به رسمیت شناخته شده و از سوی دولت از راه تخصیص مبلغی پول به رسمیت شناخته می‌شود. آنچه كه در بسیاری از جوامع اروپایی به تقریب یك مسئله بوروكراسی محسوب می‌شود (ساخت مدرسه زمانی كه كمبود زمین وجود دارد) در نوسازی لندن تبدیل به یك مسئله خیریه شده است، می‌شود. تنها زمانی كه یك اجتماع شایسته و مستحق شناخته شود، پول و بودجه برای تأمین خدمات پایه‌ای به آن اختصاص داده خواهد شد. در آن زمان، ارائه خدمات عمومی "نرمال" تبدیل به مسئله "نوسازی" می‌شود. در این زمان دیگر هدف نوسازی بهبود بخشیدن به منطقه نیست بلكه ارائه ذره ذره و مقطعی خدمات شهری معمولی به لندن محروم شده است. با ارائه خدمات عمومی معمولی با عنوان "نوسازی" كه برای آن اهالی محل باید اقدام به تهیه درخواست كند، هزینه‌های بالاسری در مقایسه با شیوه‌ی معمولی، اداری و جهانی تخصیص بودجه (به طور مثال نظافت خیابان) بسیار زیاد خواهد بود. حذف تأمین دولتی معمول و جهانی سبب می‌شود كه خدمات جمعی بدجوری ناكارآمد شده و به طور دقیق به اهدافی به طور كامل متضاد با آنچه برنامه ریزی شده، خواهد رسید. در حال حاضر محلات لندن در یك جهان خیالی زندگی می‌كنند كه در آن هیچ خدمات عمومی را نمی‌توان بدیهی فرض كرد. محلات نمی‌دانند به طور دقیق از چه حقوقی برخوردار هستند و یا اینكه از دولت چه انتظاراتی باید داشته باشند. این موفقیت تصادفی "تقاضا" است كه تعیین كننده است. علاقه دولت در رفاه محلات چندپاره، موقت و زودگذر است، در حالی كه از شهروندان انتظار دارد همانند شهروند عمل كرده و به سازماندهی خود از راه برنامه‌های ابتكاری منسجم و یكپارچه بپردازند. به جای تولد یك نوسازی "عضو یك جامعه‌ی كمونیستی" شهروندان علاقه مند به محله خود، نوسازی پسا سیاسی ممكن است نسلی را به وجود آورد كه احساس بیگانگی از سیاست می‌كند چرا كه منفذی (جز خیابان) برای ابراز صداهای ناراضی وجود ندارد. این مسئله می‌تواند منجر به بحران مشروعیت سیاست‌های نوسازی شود.

نتیجه‌گیری

به طور خلاصه به تقریب پس از یك سده‌ تلاش‌های معطوف به نوسازی و تجدید حیات شهری، در نهایت امید برای تبدیل قسمت ساحل جنوبی همچون قسمت شكوفای شمالی آن در لندن، سرانجام به تحقق پیوست. آنچه پارادایم‌های متوالی نوسازی نتوانستند به انجام برسانند، با عنوان "نوسازی راه سوم" یا "نوسازی پسا سیاسی" یعنی با تخصیص سرمایه كلان به ساحل جنوبی تحقق پیدا كرد. كمپین كویین استریت خصمانه، رقابت جویانه و در نتیجه سیاسی بود. نوع جدیدی از تلاش نوسازی كه متمركز بر "طرح‌های اجتماعی" بود و به وسیله‌ی شورای عالی لندن اتخاذ شده بود، از آن بیرون آمد. در یك چرخش عجیب، "ساكنان محل" كه در آن زمان نیروی پشت سر سیاسی شدن نیازهای محلات محروم بود، اكنون به وسیله دولت كارگری جدید تبدیل به هسته‌ی سیاست‌های نوسازی شده و به طور مؤثری از راه فرایند دوگانه شمول و طرد از "اجتماع" توانسته است آن را از حیث سیاسی بی‌خاصیت كند. گذشته ساحل جنوبی، یعنی وعده‌ی برج‌های اداری كه سبب حذف محلات صنعتی و مسكونی پر جنب و جوش در قلب لندن خواهد شد، بر آینده‌ی نزدیك ساحل جنوبی سایه افكنده است. برج‌ها دوباره در نقشه‌های معماران برای ساحل جنوبی ظاهر شده‌اند و خنده دار اینجاست كه متولی این كار گروه CSCB است كه زمانی پرچم‌دار مخالفت با توسعه‌ی ساختمانهای بلند بود. و رییس كمپین كویین استریت رویایی بزرگ برای محله دارد كه دستاوردهای كمپیین كویین استریت را به كتاب‌های تاریخ برنامه ریزی خواهد سپرد:
«در فاز اول كل فرصت در مقیاس اسكله قناری قرار دارد. مردم هنوز به این نكته پی نبرده‌اند. اگر به برنامه‌های توسعه‌ی واقعی و توسعه‌های بالقوه در طرح توسعه‌ی واتر لو نگاه شود، یك پتانسیل فوق العاده دیده می‌شود.» (51)
ساحل جنوبی دور كاملی را طی كرده است: آنچه كه در زمان سیاست محض غیرممكن بود (ایجاد یك منطقه‌ی تجاری و تفریحی) در روزگار پساسیاسی محقق خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1.South Bank
2.post-political regeneration
3.آبركرومبی، 1944: 112
4.Coin Street
5.سلف، 1979
6.تاكت، 1992
7.تاكت، 1992
8.كوان، 1979
9.Greycoats
10.Greycoat Commerical Estates Limited
11.جفری، 1997
12.بریندلی، 2000: 376
13.بلكمن، 1997
14.كالینگورث و نادین، 1997.
15.Shell Company
16.فای، 1993
17.Oxo Tower Wharf
18.Eye ferris
19.Tate
20.بریندلی و همكاران، 1992
21.باتن، 2000
22.اوتلی، 1995
23.نیومان و اسمیت، 2000: 9
24.گدز، 2000: 797
25.هیستینگ، 1996
26.باست، 1996
27.رانسیر، 1998: 29
28.دیكچ، 2002
29.رانسیر، 1998: 30
30.رانسیر، 1998: 32
31.رانسیر، 1988: 33
32.كولنات، 1999
33.رانسیر، 2003
34.روز، 2000
35.رانسیر، 1998
36.موفه، 2005
37.رانسیر، 2007
38.راكو، 2003: 241
39.ژیژك، 1999: 204
40.دیكچ، 2005
41.Moralising Regeneration
42.مصاحبه 14 مارس 2007
43.مصاحبه 14 مارس، 2007
44.راكو، 2003: 238
45.Regeneration
46.سوینگدو، 2007: 67
47.بیتن، 2007
48.سوینگدو، 2007
49.هاگت، 1997: 10
50.سوینگدو، 2005
51.مصاحبه 14 مارس 2007

منبع مقاله :
ایمری، راب، لیز، لورتا، راکو، مایک؛ (1390)، نوسازی شهر لندن؛ حكمرانی، پایداری و اجتماع محوری در یك شهر جهانی، ترجمه‌ی مجتبی رفیعیان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات، چاپ اول.